جدول جو
جدول جو

معنی لیقه دان - جستجوی لغت در جدول جو

لیقه دان(قَ / قِ)
دوات. لیق دان
لغت نامه دهخدا
لیقه دان
آمه زکابدان
تصویری از لیقه دان
تصویر لیقه دان
فرهنگ لغت هوشیار
لیقه دان
دوات مرکب و شنجرف
تصویری از لیقه دان
تصویر لیقه دان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کیسه ای که بین حلقوم و معدۀ مرغ قرار دارد و مواد غذایی داخل آن می شود، جاغر، ژاغر، شاغر، کژار، گژار، شکانک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه دان
تصویر پیه دان
ظرفی که در آن پیه کنند، جای پیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیمه دان
تصویر هیمه دان
هیزم دان، جای ریختن هیمه، انبار هیزم
فرهنگ فارسی عمید
(یِ نَ / نِ)
ربعه. آینه نیام. رجوع به آیینه دان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ یَ / یِ)
شمعدان، یا قندیل و شمع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف را نیز گفته اند، (آنندراج)، لیفه دان، و رجوع به لیقه، لیفه دان و لیقه دان شود
لغت نامه دهخدا
روغن دان، ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسان تر در جامه فرو رود و آسان تر برآید، ظرفی چوبی یا از پارچه که لحاف دوز پیه در آن دارد و روانی راسوزن در آن فرو برد، جای پیه لحاف دوزان که سوزن درآن فرو برند تا به سهولت در جامه دود، کیسه گونه ای چرمین که در آن پیه است و لحاف دوزان سوزن بدان چرب کنند، پیه سوز، مجازاً ساعت قراضه، ساعت بد و بی ارز و بدکار، ساعت بد که خوب کار نکند و غالباً یا تند و یا کند رود و یا بخوابد،
- مثل پیه دان، ساعتی بد
لغت نامه دهخدا
(می وَ / وِ)
میوه خوری. مخرف. ظرفی که در آن میوه نهند. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به میوه خوری شود
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ)
دهی از دهستان دیربخش خورموج شهرستان بوشهر، واقع در 96هزارگزی جنوب خاوری خورموج و جنوب کوه نمک. دامنه، گرمسیر و مالاریائی و دارای 248 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خوش طبع. خوش وضع. دارای خصلت وسیرت نیک. خوشمزه. سلیقه مند. سلیقه شعار. (ناظم الاطباء). آنکه حسن انتخاب دارد. رجوع به سلیقه مند شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مرکب از: (چینه + دان، ظرف) حوصلۀ مرغانه را گویند. (برهان). حوصلۀ مرغان است که دانه در آن جمع شود، و آن را ژاغر نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). علف دان مرغ. جای دانه و خوراک مرغان و آن غیر سنگ دان است. (یادداشت مؤلف). زاره. زاوره. (منتهی الارب). قونص. حوصل. حوصلا. چیلک دان. کراژ. (یادداشت مؤلف). حوصل. حوصلا. غرغره. غرغره. نعنعه. نوطه. قریه. (منتهی الارب). چیلک دان (در تداول مردم قزوین). چینه دان میان مری و سنگدان قرار گرفته و در نرم کردن مواد سخت معده را یاری میکند. چینه دان مرغان شکاری، ماکیانها و کبوترها و پرندگان بالارونده مخصوصاً طوطیها غالباً بزرگ میشود. چینه دان کبوترها دو زائده دارد که به هنگام تفرخ تازۀ تخم ها (که جوجه ها تازه از تخم برآمده باشند) مادۀ پنیری مانندی ترشح میکند که جوجه های نوزاد در روزهای اول زندگی از آن تغذیه میکنند:
طاووس غرابخوار هر دم
گاورس ز چینه دان برانداخت.
خاقانی.
دون، سنگدان مرغ و چینه دان آن. (منتهی الارب).
- چینه دان کسی را تکاندن یا چیلک دان کسی را خالی کردن، کنایه از زیر پای کسی را کشیدن و مزۀ دهان کسی را فهمیدن است. تبضﱡض. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دوات که مرکب و گاهی شنجرف در آن کرده نویسند:
صحف مینا را ده آیتها گزارش کرده شب
از شفق شنگرف و از مه لیقدان انگیخته،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف شنجرف را نیز گفته اند. (برهان). لیف دان. و ظاهراً کلمه مصحف لیقه دان است
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیمه دان
تصویر هیمه دان
جایی که در آن هیمه انبار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
روغن دان، 0 ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسانتر در جامه فرو رود و آسانتر بر آید، 0 پیه سوز 0، ساعت قراضه ساعت بدکار و بی ارزش 0 یا مثل پیه دان 0 ساعتی بد کار وبی ارز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیقه دادن
تصویر لیقه دادن
لیق دان. توضیح این کلمه بصورت لیفه دان هم آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیفه دان
تصویر لیفه دان
پیشندان، زکابدان آمه (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیف دان
تصویر لیف دان
پیشندان، زکابدان آمه (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیق دان
تصویر لیق دان
زکابدان آمه (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آینه دان
تصویر آینه دان
قاب آیینه آینه نیام
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن میشود حوصله ژاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیفه دادن
تصویر لیفه دادن
دوات مرکب. توضیح این کلمه بصورت لیقه دان هم آمده
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیفه دار
تصویر لیفه دار
اکالیفا
فرهنگ واژه فارسی سره
باسلیقه، خوش سلیقه، سلیقه مند
متضاد: بی سلیقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جاغر، حوصله، زاغر، ژاغر، شاغر
فرهنگ واژه مترادف متضاد